اولین قدم.... به سوی هدف (مدرسه)
رایين جان!
امروز من و تو دست در دست هم?
با هم مسيري رو قدم زنان رفتيم كه سالهاست دغدغه ذهن من شده بود.
امروز مسير زندگي ما عوض شد
سالها بود به اين روز فكر ميكردم، به اينكه رديف چندم ميشيني، به اينكه اگر تشنه شدي به خانم معلم ميگي يا نه
به اينكه اگر يهو تو كلاس گرسنه شدي اجازه داري لقمههاي نون و پنيرت رو در مياري بخوري يا نه و خیلی چیزای دیگه ...
رایين جان
سالهاست به اين فكر ميكنم كه آيا خانم معلم آنقدر مهربان خواهد بود كه تو صبحها به ذوق ديدنش سريع از خواب بلند شي يا نه؟
اما رایين جان فندوق من، عشق من، بهانههاي بودن من، اين را بدان كه زمين گرد است و من اعتقاد دارم هر انرژي به ديگران داده باشي دير يا زود به خودت برميگردد و من اطمينان دارم كه معلم دلسوز و مهرباني براي شاگردانم بودم
بهانه زندگي مامان ندا
امروز صبح كه تو هنوز چشمهاي مهربانت را هنوز باز نكرده بودي، داشتم برايت از كودكي خودم از كلاس اولي شدن خودم ميگفتم.... و ناگهان اولين قطره اشك كه ريخت ياد حرف تو افتادم كه هميشه با ديدن اشكهاي من با اون زبون مهربونت ميگفتي مامان ندا. نذار اين دونههاي مرواريد از چشات بريزن
رایین جان همين حالا كه دارم برات مينويسم هم دونههاي مرواريد دارن ميريزن
رایين جان پسرم آنقدر خوشحالم، آنقدر حس خوب دارم كه نگو
فندق جانم
نميدونم الان كه داري اين نوشتهها رو ميخوني چند سالته و كجايي و چه ميكني،
از تو ميخوام كه هميشه مهربون باش. هميشه ؟؟ كن قلب مهربونت قرمز باشد
كاري كن هميشه باعث شادي ديگران باشي، انرژيها برميگردن به آدم. پس سعي كن انرژي كه براي دوستانت ميفرستي هميشه خوب و مثبت باشن.
رایين جان
امروز كه داشتم لقمههاي كوچولو نان و پنير برات ميگرفتم، تمام مدت برات آرزوهاي موفقيت ميكردم. اولين لقمههاي اولين روز مدرسه، تمام گردوهاي لقمه رو كه ميشكوندم با هر دونش برات آرزوهاي باز شدن گرههاي زندگيت ميكردم.
شاهزاده زندگي من: زندگي خيلي سخته، تو اين سالها كه عمر از خدا گرفتم و تو اين 14 سال سابقه كاري و تو اين چند ماه فهميدم كه آدم خيلي وقتها خيلي چيزها رو دوست داره و دلش ميخواهد كه داشته باشد، ولي رسيدن به آنها شايد محال باشد، رائين جان بدون اين محالهاي زندگي همون چيزهايي كه باعث ميشد تو زنده بموني ....
رایین جان من هميشه سعي كردم به اين محالهاي زندگيم عشق بورزم. گاهي اين محالهاي زندگي باعث رنجش من شدن اما من ايستادم و حداقل ظاهرم رو حفظ كردم، هر چند كه دل پر از دردي داشتم. پسرم هميشه دوست داشتم مستقل باشي، و به كسي تكيه نكني، خودت باش تمام سعي و تلاشت رو بكن كه روي پاهاي خودت وايستي و براي اينگونه بودن بايد پاهاي قوي داشته باشي.
شاهزاده زندگي من
بدون كه امروز اولين روز ورود تو به دنياي پر از رقابت هستش.
پسرم:
تلاش كن،
رقابت كن، بجنگ اما كسي را آزار نده،
كسي را مرنجان،
خوب باش تا خوبيها را جذب كني.دوست داشته باش تا دوست داشته شوی،
قدر اولین دوستیها و اولین دوست داشته شدن ها را بدان
و همیشه قلبت برای دوستانت قرمز باشه
پسرم حرف براي گفتن خيلي زياده ولي چه كنم كه فرصت نوشتن نيست.
دوستت دارم ـ خيلي زياد.
28/6/96
سهشنبه اولين روز مدرسه